به وبلاگ پرستو عزيز دل مامان و بابا خوش آمديد

اولين شيطنت

92/6/6

بعد از اخرين ديدارمون وتوي اين چند ماه بهترين دوران زندگيم رو گذروندم . اولين بار كه حركاتت رو حس كردم  از  ته دلم خدارو شكر كردم كه اجازه داد مادر باشم و اين حس قشنگو تجربه كنم" اوايل حركاتت مثل ضربان قلب بود تا آخرهاي 6 ماهگي كه چرخيدنت رو كامل حس ميكردم .

سه چهار ماه اول ويار داشتم ونميتونستم غذا بپزم اكثرا يا خونه مامان زهرا بودم يا ماماني غذا ميفرستاد برامون . تو 5 ماهگي يه سفر دسته جمعي رفتيم شمال كه خيلي خوش گذشت و من اونجا يه پيرهن بارداري خريدم براي دوتا عروسي كه در پيش داشتيم ، بعد هم ماه رمضون شد البته ما يه روز قبل از ماه رمضون سرويس تخت و كمد رو سفارش داديم و قرار شد 5 شهريور بيارن . بعد از ماه رمضون هم همه ي خريدها رو انجام داديم و فقط موند اسباب بازيهات كه بعد از اينكه ويترينتو آوردن ميخريم .

هر ماه پيش دكتر رفتيم و دكتر از همه جي راضي بوده و قرار شد 2 شهريور بريم سونو براي تخمين وزن كه به موقع انجام شد و در هفته 31 حدود 1كيلو و 650 گرم وزن داشتي ولي يه خبر بد شنيديم اينكه بند ناف يه دور پيچيده دور گردنت ، من و بابا خيلي ترسيديم آخه وروجك تو با بند ناف چيكار داري ؟ دكترم گفت كه مشكلي نيست و با همين يك دور هم ميشه زايمان طبيعي داشت . همه چيز رو سپرديم به خدا دكتر گفته حسابي بايد مواظب ضربان قلبت باشم .

از اين به بعد هر 2 هفته يه بار بايد بريم دكتر تا صداي قلبت چكاب بشه .


1
X